وبلاگ اقتصاد بازرگانی دانشگاه تبریز - ورودی ۹۰

وبلاگ دانشجویان اقتصاد دانشگاه تبریز - وبلاگی جهت اطلاع‌رسانی و گفت و گو

وبلاگ اقتصاد بازرگانی دانشگاه تبریز - ورودی ۹۰

وبلاگ دانشجویان اقتصاد دانشگاه تبریز - وبلاگی جهت اطلاع‌رسانی و گفت و گو

پیوندهای روزانه
آخرین نظرات
  • ۲۳ ارديبهشت ۹۸، ۰۸:۴۶ - پریسا نامجو
    عالی
طبقه بندی موضوعی

فرزندان فکری نیچه در اقتصاد

سعید رمضانی | دوشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۹:۵۹ ق.ظ

نیچه

مقاله مفصل نشریه نیشن درباره فرزندان فکری نیچه در اقتصاد. در این مقاله نویسنده به ارتباط فکری میان فریدریش نیچه و مکتبی از اقتصاد که به اطریشی ها معروف شد می پردازد. اطریشی ها کارل منگر، فریدریش فون هایک، لودویگ فن میسس و دنباله روهای شان در اقتصاد. آنها مبدع نظریه ماریجینالیسم یا ارزش افزوده در اقتصاد بودند و در ظاهر، هیچ ارتباطی میان اندیشه های نیچه با آنها نیست اما نویسنده با مقایسه هایی جالب، از متون شان به نتایجی بدیع می رسد. این اقتصاد دانان، بعد از مرگ نظریه ارزش کار (ایده مارکس که ارزش هر چیز را با میزان تلاشی که برای تولید ش شده بود اندازه می گرفت) نظریه ای جایگزین ارایه کردند که اقتصاد را از محیطی خنثی، به قلب توجهات سیاسی تبدیل میکرد: آنها مدعی بودند که این فرض که نیازهای اولیه، واقعا نیازهایی اولیه هستند، از پیش خطاست. سوسیالیسم با تمام قدرت می تازاند ولی به یک پرسش نمی توانست پاسخ بدهد: آیا اینکه بگوییم خوراک و پوشاک و محل اقامت نیازهایی اولیه هستند، خودش یک جور ارزش گذاری نیست؟ سوسیالیست ها می گفتند دولت می بایست با تامین اینها، جا را برای شکوفایی واقعی انسان فراهم بکند: زیبایی شناسی، دوست داشته شدن و ارزش های دیگر.

سوسیالیست های پیش رو، از دولت می خواستند اینها تامین بشود تا فرد بتواند درباره اینکه ارزش های زندگی ش چیست و دوست دارد زندگی ش را صرف کسب چه چیزهایی بکند خودش تصمیم بگیرد. اطریشی ها، می گفتند این نگاه خودش دارای باری ارزشی است: شاید کسی ترجیح بدهد بیشتر اوقات گرسنه باشد ولی چیزی بسازد که برایش بسیار مهم تر است. 
اینگونه بود که اقتصاد، از توصیفی عقیم در عرصه محاسبات، تبدیل به مرکز توجه اخلاقیات شد. اطریشی ها می گفتند تنها با در نظر گرفتن همه گزینه هاست که انسان، مجاز به انتخابی اخلاقی م شود. حتی از این هم فراتر می رفتند و می گفتند فشارهای اصول اولیه اقتصاد (منابع محدود و خواسته های نامحدود) است که فرد رامجبور به تصمیم گیری می کند. اینها همه در زمانی بود که عده ای، اخلاق را در سیاست جستجو می کردند. یونگر و اشمیت، نظریه پردازان سیاسی نازیسم، از همین واژه ها و نگاه به زندگی، نتیجه می گرفتند می بایست جنایت کرد. نبرد اطریشی ها اما به موازات نبرد نیچه، برای رهانیدن نگاه از ارزشگذاری بود.


شاگرد بزرگ این مکتب، شومپتر بعدا ایده «کارآفرین» را خلق کرد. شومپتر او را کسی می دانست که حتی نمی تواند یابو را کیش کند، اما ملتی را مجبور به پیروی از خواسته ش می کند. اما همو بود که متوجه شد سرمایه، حتی کارآفرینی را هم سوسیالیستی اداره می کند. به جای یک کارآفرین که یک تنه مدیریت کند، نظام سرمایه مجموعه ای تصمیم گیر می سازد که همه چیز را اداره بکنند. شومپتر موازنه که مفهومی بنیادی در اقتصاد بود را تمسخر می کرد (تعادل منجر به مرگ می شود) برای همین کارآفرین را نظامی می دید که در برابر یک ارتش منظم و کهنه کار ولی مستهلک قدآراسته. کارآفرین است که راه جدیدی برای انجام دادن کارها پیدا می کند: شیوه ای از تولید که به یک دهم انرژی نیاز دارد، روشی از توزیع که باعث گسترده شدن بازار می شود، ایده ای خدماتی که توده ها را جلب خواهد کرد. 
اطریشی ها به خوبی به اثرات تبلیغات و پروپاگاندا آشنا بودند. هایک در کتابش می نویسد توده بر خلاف نظر کتب اقتصادی، نه چندان منطقی عمل می کند و نه می تواند نیازهایش را تشخیص بدهد بلکه بسیار هم نسبت به آنچه دیگران با تبلیغات به عنوان اولویت هایش مشخص می کنند آسیب پذیر است.


هایک به آزادی، به عنوان یک هدف نگاه نمی کرد، بلکه آن را وسیله ای می دید برای رسیدن به هدفی بزرگ تر. همچنین هایک معتقد بود که ثروت، نیروی پیشرانه ای غیر قابل چشم پوشی است. در نگاه او، ثروتمندان هستند که با خرید چیزهای گران، فرصت را به تولید کننده می دهند که به آزمایش ایده اش بپردازد. بسیاری از چیزهایی که در زمانی منحصر به ثروتمندان بود، به لطف خرج کردن های آنها و همت تولیدکنندگان، امروز بدل به کالایی برای مصرف عمومی شده اند، از جوراب نایلونی زنانه تا تحصیلات عالی دانشگاهی. ثروتمندان هستند که می توانند با چشم پوشی از مسابقه سگ دو زدن برای کسب لقمه ای نان، به فکر کارهای بزرگ تر باشند: تاسیس نهادهای مدنی، کمک به توسعه علم و حمایت از هنر. او می گفت جامعه ای که برای تولید فرهنگ متکی به قشر کارگر باشد، محکوم به نابودی است. هایک به همین جهت مخالف ایده حذف ارثیه بود. به نظر او، قشری که ثروت را به ارث می برند، وظیفه ای دارند که جامعه را به پیش ببرند. هایک همچین با آزادی تنها سروکاری ابزاری داشت. به نظرش عادلانه می آمد که به دلایلی چون همین ثروتمندی، کسی آزادی ش در انتخاب چیزها بیشتر از دیگران باشد (یکی در میلیون که فرصت می کند دنبال چیزهایی برود که دیگران هرگز نمی توانند)، اما در عین حال می خواست که این توزیع ناعادلانه آزادی، آزادانه تقسیم بشود. از نظر او،ما دانشی پیشینی نداریم که بدانیم چه کسی از این آزادی نامتقارن بهترین استفاده را می کند بنابراین بهتر است آن را به شانس واگذار بکنیم تا به دست بهترین بیوفتد. بر خلاف نظر مورخین چپ گرا، فاشیسم و نومحاظفه کاری نیستند که بیشترین تاثیر را از اطریشیها گرفتند بلکه نولیبرال ها هستند. 

+ متن مقاله:

http://www.thenation.com/article/174219/nietzsches-marginal-children-friedrich-hayek?page=0,0#axzz2cTSu66Kl

+ ترجمه از Daniel Jafari

  • سعید رمضانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی