ماهتون قندپهلو!
با سلام و تبریک عید به تمام همکلاسیها و غیرّهمکلاسیها
باشد که شاد باشید
این یک ماه هم گذشت. مثل هر یک ماهی که شروع شده بود تا این نقطه از زمان(:
این یک ماه، یک بود در کل سال و خب یک روزی داشت که یکیک بود. ولی خب ما هنوز از عظمتش خبر نداریم.
این ماه، ماه رحمت بود، ماهی که خداوند رحمان درهای رحمت خودش رو باز میکنه. تو این ماه رحمت الهی بود که احمدینژاد رفت. صد شکر که آن رفت و صدشکر که این آمد!
برای خانوادههایی که نمیشه صبحانه و ناهار یا شام باهم باشند، این سحری واقعا نعمتیه. ۳۰ روز همه پاشدیم و خوردیم و خوریدم تا اذان بگه(: بعد هم که خانوادگی رفتیم ورزش کنیم :دی راستشو بخوایید ما خانوادگی بعدش خوابیدیم(:
سریالها یکی از یکی بدتر. من که هیچکدوم رو کامل نگاه نکردم ولی با این حال میخوام نظر بدم. اون مادرانههه که انگار دخترش تو ۲۱سالگی میرفت دبیرستان و این قضیه مادربده و خارج و حسود و ... هم بسیار مسخره بود. تو این سریال و بقیه سریالها هم فهمیدیم که هر دختری که دوستپسر داره معتاده یا شیطانه یا ... (گرچه به شخصه اعتقاد دارم دوستپسر و دوستدختر درست نیست و باید متعه رو رواج بدیم(: ) . اون تصویری که از این پدره تو اول سریال بود به نظر بنده که اصلا با اون پدر آخرهای سریال یکی نبود.
فقط چند صحنه از «خروس» رو دیدم و واقعا مسخره. به معنای واقعی کلمه. گرچه به خاطر یک مسابقهای یک کلیپ ۳ دقیقهای مثلا خواستم بسازم و فهمیدم سادهترین کارها چقدر سخته، ولی این کارگردان خروس باید همچنین چیزی رو برای صداوسیما نمیساخت.
دودکش هم که همین طور. من از این آقای «تشکر» از وقتی ساختمان پزشکان رو دیده بودم بیشتر توقع داشتم. اون تصادف آخر بچه هم واقعا عین یک چسب کاغذی کثیف بود روی سریال. همین.
ماه عسل خوب بود و پیگیرش بودم. همیشه از فهمیدن داستان واقعی آدمها و دیدن واکنشهای واقعیشون خوشم میاومد.
از بهترین برنامهّهای تلوزیون (تو اونایی که فهمیدم پخش میشه) یکی این ماه عسل بود یکی «قندپهلو». به معنای واقعی کلمه یک برنامه تلوزیونی که ارزش دیدن داشت و ارزش داشت که برای دیدنش تلوزیون رو روشن کنی. طنز بود و سازندگانش هم یک و قوی.
-----------------------------------
یک قسمتی هم برنامه «راز» رو دیدم. «محمدحسین جعفریان» یکی از خبرنگاران معروف ایرانی و خبره حوزه افغانستان و دارای ستون ثابت در همشهری جوان (مجلهای که بهش علاقه دارم(: ) مهمان بود. در مورد کشتن دیپلماتهای ما در ۱۵ ۱۶ سال پیش در افغانستان بود. آن زمان طالبان پیشروی کرده بوده و نزدیک شهر بوده. از چندین روز قبل اعضای سفارت گزارش میفرستند که اوضاع خطرناکه و اگه میشه برگردیم یا به یک جای دیگه بریم و ... . آقای بروجردی هم دستور میدن که دوسوم افراد برگردند. بعد یکی (که اسمش در برنامه گفته نشد) میگه مگه مهمونی خاله است که شما این طور دستور دادی؟ بعد اونا میمونند و یک عدهای میان این دیپلماتها ما رو میکشند. یک نفر میتونه فرار کنه. حدود ۷۰۰ کیلومتر رو با پای زخمی طی میکنه (با مقداری پول و این که آشنا بوده با افغانستان و ...) و خودش رو میرسونه ایران. بعد این رو اصلا به حساب نمیآرند! مادرم میگه که جو طوری بوده که انگار با همکاری طالبان این فرار کرده. این رو نه دیدار رهبری میبرند نه برا یادبود تو مزارشریف صدا میزنند و نه مصاحبه و نه... .
ظلم به این شخص به کنار، هنوز معلوم نیست اون دیپلماتهای مارو چه کسی کشته! همین گروه آقای جعفریان که در این مورد مستندی ساخته رفته با یکی از اعضای ارشد طالبان هم مصاحبه کرده و اونها قویا کشتار دیپلماتهای ما رو تکذیب کردند. طالبانی راحت خیلی مسائلی که در دنیا بیشتر صداکرده رو قبول کرده!
جالبه یکی از دیپلماتها فردی که در مزارشریف بسیار محبوب بوده، تلوزیون اونجا رو سروسامون داده، چند هزار جلد کتاب رو هماهنگ کرده که برای دانشگاه بیارند، کلی کتاب درسی برای مدارس آورده و ...
بله، به بسیاری ظلم میشه!
-----------------------------------
۶:۴۰ مسجد بودیم برای نماز عید فطر. بعد از اینکه عیدی موذن مسجد، کفاره و فطریه جمع شد و چندین بار تکبیر گفتیم، ۷:۲۰ نماز شروع شد. اولش من شک کردم که قنوتها برای رکعت دومه برای همین کاغذ دعا رو گزاشتم زمین که تو سجده بردارم. این که دو فرد طرفینم هم برنداشته بودند شکم رو بیشتر کرد. همین که تو رکعت اول شروع کرد به قنوت، طرف راستیم با یک حرکت شعبدهبازانه دستش رو پیچوند یک کاغذ دعا درآورد! اون یکی هم از جیبش برداشت. یکی هم بود تو صف جلو خم شد از زمین برداشت(: من هم تکیه کردم بر حافظ پرتوان که رسید به کمک این ناتوان. خدارو شکر، خدا خواست و مشکلی نداشتم برای همین تو رکعت دوم هم کاغذ رو برنداشتم:دی
همین که امام جماعت خطبهها رو شروع کرد، زنها هم خطبه شروع کردند. نمیدونند اینها حرف زدن وسط خطبه «حرام»هه؟ بعد ۳۰ روز اومدن نماز عید فطر عمل حرام انجام بدن؟:دی (احتمالا نمیدنند)
دعای مخصوص قنوت رو فقط ۴ بار گفتیم و بقیه قنوتها دعاهای معمول. شنیدم که نماز تهران همه قنوتها رو دعای مخصوص میخونند. واقعا خسته نباشند.
بعد نماز یکی برگشت گفت مواظب پدرت باش، مرد شریفی است. منم جواب دادم، بله مرد بزرگی هستند(: اونم گفت حتما و خندیدم و خندید و رفت.
امروز هم که منتظر کلاه قرمزی هستیم. باشد که شاد باشیم
و این بود انشای من
- ۹۲/۰۵/۱۸
یاد کتب ادبیات دبیرستان افتادم...
یادش بخیر...
(: